وبلاگ ساناز و شوشو

عاشق همسرم و بچه ام هستم

1338

فشار نخور مهدیه اروم باش اون هیچی نمیدونه چقدر یکم از خودم عصبانیم امشب ی مشکلی برای همکارم ت اتلیه پیش اومد تقصیر خودش بود انتظار بیجا داشت میگف نه ب جاس ت راه برگشت گف میای باهم بریم گفتم اره رفتیم ت پارک نشستیم حرف زدیم منم گفتم حالا ک وقتمو دادم بهش بزا ادم مهربونه بشم و براش کلی حرف بزنم حرف زدم ولی بازم قبول نکرد ک مشکل از اونه ولی صحبت کردن ت اون پارک وایب خوبی بهم داد
+ نوشته شده در شنبه 4 تير 1401ساعت 13:37 توسط ساناز |